سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس راهی را در جستجوی دانش بپیماید، خداوند راهی به سوی بهشت برایش بگشاید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
ماجرای گفتگوی من با سرباز آمریکائی در مرز

دو پرسش یک لبخند و ... (5)

نوشته شده در پنجشنبه ششم خرداد 1389 ساعت 23:59 شماره پست: 5

بسم ألله ألرّحمن ألرّحیم

سلام

با عرض تشکر از همه عزیزانی که وبلاگ و مطالبش رو مورد لطف قرار دادن.

و اما ادامه ماجرا:

بعد از اینکه دخترم رفت به این نکته فکر میکردم که غرضشون از این کارا چیه؟ هیچ هدف عقلایی

به ذهنم  نرسید جز  ابراز قدرت و زهر چشم گرفتن و ایجاد ارعاب. گفتم پس بذار منم بهشون

نشون بدم در رسیدن به هدفشون ناکام هستن. لذا همونجا رو صندلی که نشسته بودم برای

حفظ شخصیتم و انعکاس خونسردیم پامو رو پام انداختم و یه لبخند ملیح ژوکوند گونه(!) هم به

صورتم اضافه کردم?سعی کردم ظاهرم اصلا مثل کسی که شاید تا چن لحظه دیگه از زن و 

بچه اش جدا میشه و به جایی میره که معلوم نیس دیگه صداش به جایی برسه نباشه. بعد از

چن لحظه چشمتون روز بد نبینه.البته برا من بد نبود.چون فهمیدم زدم تو خال.یه دفعه یه کی از

همین آمریکاییا ( یا منافقی که لباس اونا تنش بود.چون فارسی رو عین خودمون حرف میزد. اومد

جلومو فریاد زد (چیزی در حد عربده!):آآاآای ی ی ی سید! اینجا نشستی نخندااا.با همین چکمه

میذارم زیر صورتتا.اینجا ایران نیستااا.اگه عمامه!!! سرت نبود مثه سگ میکشیدمت روی زمین.

(احتمالا سر دستغیب و مدنی و صدوقی و اشرفی اصفهانی و ... موقع تیکه تیکه شدن عمامه

نبوده که اینا یا خودشون اونارو کشتن یا کشور متبوعشون قاتلای اونارو  مورد حمایت قرار داد یا

هر دو) آقا نمیدونین اون موقع چه حالی داشتم.هم از ریشتر (!) عربده اش هول کرده بودم (آخه

ما هم که ایمان امام خمینی رو نداریم که فرمود: والله لحظه ای نترسیدم) هم خوشحال بودم که

بدون اینکه کار خاصی کرده باشم جزئی از ارتش جنایتکار آمریکا رو مستاصل کردم.به حدی که با

همه قدرتی که داره و دارن و با وجود بی دفاع بودن من اینجوری به هم ریخته.ضمن ترس تو

پوست خودمم نمیگنجیدم اگه عصبانی کردن دشمن خدا و بشریت ثوابی داره که داره  ثوابش

هدیه به روح همه شهدایی که با واسطه یا بیواسطه به دست آمریکاییا شهید شدن مخصوصا

شهدای مظلوم مکه درسال???? و خوشحالیم در اون لحظه رو هم  پیشکش میکنم به همه

اونایی که به خاطر جنایتای آمریکا لرزیدن و ترسیدن و گریه  کردن و هنوزم میلرزن و گریه میکنن

مخصوصا خردسالای عراقی و افغانی و لبنانی و فلسطینی.

                                                                                                            ادامه دارد.


کلمات کلیدی: خاطره


نوشته شده توسط سید ابراهیم موسوی 89/4/7:: 9:57 صبح     |     () نظر


ام سی آی فایو؛ باشگاه بزرگ فروشندگان ایرانی