سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بر اساس حق رفتار کند، خلق به سوی او روی خواهند آورد . [امام علی علیه السلام]
ماجرای گفتگوی من با سرباز آمریکائی در مرز

دو پرسش یک لبخند و ... (3)

نوشته شده در جمعه هفدهم اردیبهشت 1389 ساعت 23:53 شماره پست: 3

 

بسم ألله ألرّحمن ألرّحیم

سلام

...تو اون اتاقه اول به طرز توهین آمیزی بازرسی بدنی شدم. جالب بود. آمریکاییه دور گردنمم

 دست می کشید. شاید دنبال فرمول زیر پوستی (!)ساخت بمب اتم می گشت.(!)

بعد یکی شون گفت: هر چی تو جیباته غیر از پول بریز رو میز. همراهمو با یه لوح فشرده (CD) که

داشتم ور داشتو گفت:بقیشو جمع کن. همین طور که با همراه ور می رفت رفت پشت یه دیوار

کاذب.یکی دیگه شروع کرد به انگشت نگاریو تصویر برداری. وقتی کارش تموم شد گفت: برو اونجا

بشین. بعد مثه اینکه مزاحم شون باشم(!) گفت: برو بیرون منتظرباش.

رفتم همونجایی که قبل از تفتیش نشسته بودم. همسفرام  گذراشونو گرفته بودنو از اونجا رد

شده بودن. بعداً فهمیدم وقتی رفتن تو سالن مهر خروج از عراق به زن و بچه هام گفتن: چیزی

نیس. چن تا سوال ازش می کننو میاد. بنده های خدا میخواستن دلداریشون بدن ولی تازه

نگران شده بودن(!) خانمم بعد از حرف اونا اومده بوده به سمت راهروئی که ما نشسته بودیم

که یکی از همونا که یونیفرم آمریکایی داشته مانعش میشه و میگه...

                                                                                                              ادامه دارد.


کلمات کلیدی: خاطره


نوشته شده توسط سید ابراهیم موسوی 89/4/6:: 5:11 عصر     |     () نظر


ام سی آی فایو؛ باشگاه بزرگ فروشندگان ایرانی